.......

اين روزا روزهاي قشنگيه... روزهايي كه كهنه ميره و نو جاش ميشينه .......زمين و هوا با تغيراتشون انگار كه دارن دونه هاي تو دلشون رو تشويق ميكنن كه جوونه بزنن تا از ديدن جوونه ها اونا هم جوون بشن.

آدمها هم تو تلاش و تكاپو هستن تا جديدترينها و  بهترينها رو تو خونه هاشون ببرن وقبلش خونه هاشونم بايد تميز و مرتب باشه و با طراوت تا همه چيز با هم هماهنگ باشه بعضي ها اين تغيرات رو تو خونه دلشون هم ميدن تا زماني كه ميگن حول حالنا الي احسن الحال آمادگي كامل براي استجابت اين دعا داشته باشن.

من از بچگي اين روزا رو خيلي دوست داشتم حتي ديدن شلوغي و ازدحام و عجله برام لذت داشت از اول اسفند منتظر چهارشنبه آخر سال بودم تا تنگ خالي ماهي ازتو كمد بيرون بياد و بابا من و عاطفه رو ببره تا ماهي قرمز سفره هفت سين بخريم. يادش به خير كه ما دو تا چطور با وسواس تمام هر كدوم يه ماهي كه تو ماهيها خوشگلترين و فرزترين بود انتخاب ميكرديم و با انگشت نشونه به آقاي فروشنده نشون ميداديم و بعد با چشمهاي نگران نگاه ميكرديم تا نكنه با تورش به ماهي آسيب بزنه و يا اشتباه كنه و يه ماهيه ديگه رو بگيره ....من دوست داشتم ماهيم دو رنگ باشه... بعدش هم بابا برامون آينه و هر چيز ديگه اي كه دوست داشتيم مي خريد...... و چه خوب بود كه با وجود يه ماهي قرمز كوچولو شادي تمام دنيا مال ما بود .....

ولي اين روزها اين حال و هوا رو ندارم و شلوغي و برام ناراحت كننده است فكر ميكنم اصلا چرا همه چيز بايد نو و تميز باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بدون دليل به اين جواب ميرسم كه بايد باشه!!

نميدونم به خاطر مشغله هاي ذهني و روزمره است ويا چيز ديگه كه نميتونم لذت اين روزها رو ببرم.....

فعلا بزرگترين لذت زندگيم شده بوسه هاي تو و بوي سر و گردنت.... بزرگترين ناراحتيم هم زمانيه كه تو ديگه منو با شيطونيهات به خدا ميرسوني و من بي اختيار فرياد ميزنم كه اليييييين ماممممممان جااااان نكنننننن! و چند ثانيه بعد پشيمون ميشم كه چراااااااا؟؟؟؟؟ من دعواش كردم. عذاب وجدان اين لحظات پشيموني بدترين عذابه.

ذهنم به هم ريخته اس و اين نوشته ها تمام چيزهايي كه هركدوم لحظه اي تو سرم مياد و ميره .....

پ.ن : فردا عروسيه دختر عمو ساراست ومنو تو براش دعا ميكنيم كه خوشبخت باشه.